وبلاگ

  • ۰
  • ۰

خاطره قبولی در دانشگاه فرهنگیان

 

داستان من از اونجایی شروع شد که رشته ی تجربی بودم و برخلاف همه که به فکر کنکور بودند من زیاد به کنکور فکر نمیکردم. و اولویتم درسام بود و نمره هام. امتحاناتمون تموم شد و ده یا پونزده روزی وقت داشتیم برای خوندن کنکور اما نمیدونم چرا من اونجوری که باید برام مهم باشه بخونم درس نمیخوندم این پونزده روزم تموم شد و روز موعود فرا رسید و من اولین تجربه ی کنکورم بود همونجور که معلوم بود هم من زیاد درس نخونده بودم و هم سوالات سخت بود و نتونستم زیاد جواب بدم. وقتی جوابای کنکور اومد دیدم همسنام قبول شدند و من نه. اولش خیلی ناراحت شدم.حدودا این ناراحتی یه هفته طول کشید ولی بعد به خودم اومدمو و گفتم توام باید قبول شی . اما چون شنیده بودم قبولی تو کنکور انسانی بیشتره تصمیم گرفتم این بار برای انسانی بخونم و به هر زحمتی بود کتابهای انسانی رو گیر آوردم و کتاب تستاشم خریدم و نشستم خوندم و وقتی جواب اولیه میومد من رفته بودم مسافرت به یکی از روستاهای نهبندان (سیاه خونیک) و اونجا هم اوضاع اینترنت خوب نیست به همین خاطر زنگ زدم به یک نفر دیگه تا ببینه قبول شدم یا نه بعد از فهمیدن قبول شدنم خوشحال شدم ده روز بعدش هم انتخاب رشته کردم و بعد هم دعوت به مصاحبه شدم و رفتم برای مصاحبه استرسی که من برای جواب نهایی کنکور کشیدم خیلی بیشتر از بقیه بود اما وقتی که قرار بود جواب نهایی بیاد اولش گفته بودند ساعت ۴بعدازظهر میاد بعدش گفتن ۸شب بعدش گفتن ۱۰شب و هیچ کدوم از این ساعتا نبود من که کلا ناامید شده بودم که جوابا اون روز بیاد نمیدونم حدودا ساعتای ۱شب بود که همینجوری رفتم تو سایت سنجش و دیدم جوابا اومده و من قبول شدم و اینقدر خوشحال شدم و همه رو هم از خواب بیدار کردم و در حال حاضر هم در این دانشگاه مشغول به تحصیلم

  • Farezaneh Sadeghi